تنهایی
فرقی نمی کند باران ببارد یانه...
فرقی نمی کند چشمان تو به چه رنگ باشد!!
به خانه میرسم یانه..
مهم نیست...
من کلاهی ندارم که ز سر بردارم
من و تو
خاطرات درختان یک کوچه ایم...
تمام پروانه ها قاصدک بودند... به هر قاصدکی راز چشمان تو را گفتم ، پروانه شد..! تمام پروانه ها ادای پشمان تو را در می آورند... چون ((بغض مرا دوست دارند...!!!)) می خوام بگم بی تو میمیرم ..
می خوام بگم تو دنیای منی ..
می خوام بگم با تو بودن چه لذتی داره ..
می خوام بگم دوست دارم فقط به خاطر خودت !!
می خوام بگم شدی مجنون عشقم …
می خوام بگم هر وقت اراده کنی برات میمیرم !
می خوام بگم که می خوام دلمو فرش زیر پات کنم ..
می خوام بگم اگه یه روز نبینمت چقدر دلم برات تنگ میشه !!
می خوام بگم نبودنت برام پایان زندگیه !!
می خوام بگم به بلندی قله اورست و پهناوری اقیانوس اطلس دوست دارم …
می خوام بگم یه گوشه چشاتو به همه دنیا نمیدم …
می خوام بگم هیچ وقت طاقت هجرتو ندارم …
می خوام بگم مثل خرابه های بم خرابتم …
می خوام بگم بیشتر از عشق لیلی به مجنون عاشقتم ..
می خوام بگم هر جور که باشی دوست دارم !!
می خوام بگم غم تو رو به شادی دیگران نمیدم !!
می خوام بگم اگه حتی من رو هم دوست نداشته باشی من دوست دارم ..
می خوام بگم مثل نفسی برام اگه نباشی منم نیستم …
می خوام بگم هر شب با خیالت می خوابم !!
می خوام بگم جایگاه همیشگی تو قلب منه !!
می خوام بگم حاضرم قشنگترین لحظه هام رو با سخت ترین دقایقت عوض کنم ..
می خوام بگم لحظه ای که تو رو میبینم بهترین لحظه زندگیمه !!
می خوام بگم در حد پرستش دوست دارم ….!
مرا کجا صدقه کرده ای که مدام بلای بی تو بودن به سرم می آید ! بعضـــیا هستن که باهاتن ولـــی همیشه با کســـای دیگـــه هم " گـــرم "میگیرن ... که اگـــه با تو به "بن بســـت" خـــوردن خـــیالشون راحـــت باشه ... کـــوچـــه بعـــدی یکـــی منتظـــرشـــون هـــست ... تو قـــانون رفـــاقت به اینا میگـــن ---> لاشـ ـــــــــی شانه ات کو؟ تنهـ ــ ــــــایــــﮯ بـــﮯ خبـــــر نمــﮯ روב این روزها هر احساس بی سروپایی راعشق می نامند… ارسال کننده: بانوی لیان که برای فراموشییشان تا پای غرور جنگیدی…. حوصله ات که سر می رود ؛ با دلـــــــــــــم بازی نکن ، من در بی حوصلگی هایم با تو زندگی کرده ام. نمیدانم چرا چشمانم گاهی بی اختیار خیس میشوند.. میگویند حساسیت فصلی ست.. آری… من به فصل فصل این دنیای بی تو حساسم. دلم پر است… پر پر .. آنقدر که گاهی اضافه اش از چشمانم می چکد… آنقدرها هم.. روی وقار من حساب نکن… قطب زمین هم که باشم.. تورا که میبینم.. یخ هایم آب می شود… آنقدرها هم.. روی وقار من حساب نکن… قطب زمین هم که باشم.. تورا که میبینم.. یخ هایم آب می شود… کاش می دانستم این سرنوشت را چه کسی برایم بافته… توی دنیا دوتا نا بینا میشناسم یکی تو که هیچ وقت عشقم رو ندیدی یکی من که کسی جز تو ندیدم… من در این آبادی، پی چیزی میگشتم: به درگاه تو دعا می کنم، که در قلب منی، در عبور از دنیــــــــــــــای رنــــــــــــــج، راهــــــــــنمایم باش، قلبم را به سوی تو می گیرم، پس مرا به سوی خویشتن بخوان، و راه لطف و رحمتت را نشانم ده، خواسته ام در این جایگاه، یعنی جایگاه بنده فقیر ناامید، آن است که: گناهان گذشته ام را بیامرزی و در باقیمانده عمرم،مرا از گناه باز داری … گام گذاشتن بر نوک کوه وجود… بسیار سخت تر از هر کار دیگری است… دگر درد دلم درمان ندارد… مسیر عاشقی پایان ندارد.. مرا در چشم خود آواره کردی.. نگاهت دور برگردان ندارد… آیینی که آدمی را به گوشه نشینی… وادار کند دوامی نخواهد داشت… مگر می توان شیرینی عشق تو را چشید و از تو روی گردان شد ؟ مگر می توان لذت همجواری با تو را درک کرد و میل جای دیگر داشت ؟ سرنوشت مرا خیر بنویس تقدیری مبارک تا هر چه را که تو دیر می خواهی زود نخواهم و هر چه را که تو زود می خواهی دیر نخواهم . اگر تنهایی ام چشم مرا بست… اگر دل از تنم افتادو بشکست.. فدای پای قلب آن عزیزی.. که درهر جا که باشد یاد ما هست… آنقدر قوی باش تا هر روز با زندگی روبه رو شوی… در روز عشاق برای دوستت کارتی بفرست.. و روی آن بنویس.. از طرف کسی که فکر میکند تو بی نظیری… جریان زندگی چیزی جز… مبارزه میان عاطفه و عقل نیست… سالهاست کوهستان دلم به حرمت ردپایت … به برف هایش اجازه آب شدن نمیدهد…
یا دندانی نمانده است تا لبخندی بسازم!!..
مرگ به رسم یادبود با زندگی عکس گرفت
..
دیروز رفته که فردا بیاید ، حالا کجاست ؟
..
در مواقع بیکاری مشغول قتل عام ایام هستم.
..
از وقتی شنیدم زندگی چشم به هم زدنی است ، دیگر پلک نمی زنم.
.
.
بلبلی که تارهای صوتی اش را از دست داده بود ، انگشت پایش را داخل دهانش کرده بود و سوت بلبلی می زد.
..
سطل زباله در اثر مسمومیت درگذشت.
..
کسی نمیتواند دست به “دامن” مردان شود.
..
مرگ ، یک پای زندگی است.
..
اگر کاریکاتوریست بودم ، فریاد می کشیدم.
..
در امواج نگاهش این کشتی دلم بود که غرق شد.
..
سمت راستم نشسته بود ، نمی توانست چپ چپ نگاهم کند.
..
ماهی چشمم در اشکهایم شنا میکند.
..
تنها کشیدنی که اعتیاد نمی آورد ، نفس است.
..
ولخرجی های زیاد ، دخلم را درآورد.
..
هنگام وزیدن باد های شدید ، چراغ های خاموش هستند که هراسی ندارند.
..
ستاره شناسان معمولا آدمهای سر به هوایی هستند.
..
گوسفند بیچاره از شدت گرسنگی صبر کرد شاید زیر پایش علف سبز شود.
..
قرص ماه در داروخانه پشت دخل نشسته بود.
..
خبرهای داغ تو زمستون میچسبه.
..
مرگ ، آخر خط نیست ؛ آغاز بی خطی است.
..
بین گچ و تخته سیاه ، مسئله تبعیض نژادی حل شده.
..
چه امتحان سختیست خیابان ، همه در آن رد میشوند.
..
عاشق خربزه ام زیرا مثل هندوانه تخمه هایش را در سلول انفرادی حبس نمی کند.
..
نقاش با عصبانیت رو به مدادش کرد و گفت : هرچی “میکشم” از دست توئه.
..
من دست به دامان تو بودم ولی تو دست به سرم کردی.
..
گفتنی ها را باید گفت چون بیات می شود و از دهن می افتد.
..
آدمهای یک دنده سرعتشان کم است !
..
بیل بیاورید ؛ می خواهم دل بکنم..
.
بالاخره گل مصنوعی نفهمید که بهار به چه درد می خورد..
.
هشت به هفت گفت : من روی پاهای خودم ایستاده ام اما تو خیلی سر به هوایی.
قصـــه من هنــوز تمــام نشـده …
نمیـدانم چرا کــلاغــم زود به خـــانه اش رِسیــد …!!
دنیایم باز به هم ریخته…
آن وقت به او می گفتم یقه را آنقدر تنگ بافته ای که بغضهایم را نمیتوانم فرو ببرم…
دشتهایی چه فراخ!
کوههایی چه بلند
در گلستانه چه بوی علفی میآمد!
پی خوابی شاید،
پی نوری، ریگی، لبخندی.
زندگی یک مسابقه نیست،
بلکه سفری است که هر قدم از مسیر آن را
باید لمس کرد،
چشید،
و لذت برد…